سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق یک واژه پر پیچ و خم است
سر آن یک عین است
عین یعنی همان چشم که سر آغاز جنون میگردد …
پس از آن شین داریم
شین را دقت کن ! که چه اندازه فراز است و فرود …
و به ما میگوید که نه در اوج ببالی به خودت
و نه دلسرد شوی وقت شکست
آخر عشق ببین قاف چه حالی دارد …
نقطه هایش به قدر من و توست
آخر عشق فقط آغوش است
خم بازوی تو بر گردن من
انحناییست پر از آرامش
آخر عشق پرستش گاهیست
که در آنجا خداوند دوتاست
بندگان نیز همان تعدادند
من و تو خدای هم خواهیم شد
آخرعشق اگر قصد کنیم …
::
::
سالها رفت و هنوز یک نفر نیست بپرسد از من که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟
صبح تا نیمه ی شب منتظری همه جا می نگری گاه با ماه سخن می گویی گاه با رهگذران خبر گمشده ای می جویی راستی گمشده ات کیست؟
کجاست؟ صدفی در دریاست؟ نوری از روزنه فرداهاست؟ یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست …؟
::
::
دیدی که سخــــت نیســـــت
تنها بدون مــــــــــن ؟!!
دیدی صبح می شود
شب ها بدون مـــــــــن !!
این نبض زندگی بــــــــی وقفه می زند…
فرقی نمی کند
با مــــــن …بدون مــــــن…
دیــــــروز گر چه ســـــــخت
امروزم هم گذشت …!!!
طوری نمی شود
فردا بدون مــــــن !!!…
::
::
خوبم…باور کنید…
اشکها را ریخته ام…غصه ها را خورده ام…
نبودنها را شمرده ام…
این روزها که میگذرد خالی ام…
خالی از خشم،نفرت،دلتنگی …و حتی از عشق…
خالی ام از احساس…

 

زنـدگــی انـگــار
تـمــام ِ صـبــرش را بـخـشـیـده اسـت بـه مـن !!
هـرچــه مـن صـبــوری میکـنـم
او بــا بـی صـبـری ِ تـمــام
هـول میزنــد
بـــرای ضـربــه بـعــد …. !
کـمـی خـسـتــگـی در کــن ، لـعـنـتـــی …
خـیــالـت راحـت !!….
خـسـتـگــی ِ مــن
بـه ایـن زودی هــا دَر نـمـی شـود …
::
::

 

کــــ…ـــاش هیچوقت آرزو نمی کردم…
کفش های مادرم… اندازه ام شود…
::
::

یادش بخیر…
کوچک که بودیم میخواندیم
“بشکن بشکنه،بشکن
من نمیشکنم، بشکن
جونِ…”قسم خوردن ها بیهوده بود
نمیشکستیم…حتی اگر
جهانی پیش رویمان می ایستاد
این روزها بزرگ شده ایم اما
ترد و شکننده…بی آنکه بگویند بشکن،
میشکنیم بی صدای بی صدا…
::
::
سَـرَت گَـرم اسـت!!!
آنــجـا یـا هیـچ کُـجـا فَرقـی نِمـیکُـنَد!
مُـزاحِـمَـت نِـمیـشَـوَم!
امّـــــا…
حَــرارَتِ سَـرگَـرمی هـایَــت مَـــرا ســـوزانــــد…
::
::
فرقـے نمـے کند !!
بگویم و بدانـے …!
یا …
نگویم و بدانـے..!
فاصله دورت نمی کند …!!!
در خوب ترین جاے جهان جا دارے …!
جایـے که دست هیچ کسـے به تو نمـے رسد.:
دلــــــــــــــم…..!!!
::
::
صبر کن آدم برفی!
تو تازه متولد شده ای برای تمام شدن زود است!
خوش به حالت! کسی هسـت …تو را با محبت گـرم کند، تو را
در حضورش ذوب کند!
من اما …! ذوب می شوم … نه از گرمایی، نه با محبت!
فقط از سرمای آدمیان …!
::
::
بــعـضــیا مثل این دیـوارای تـازه رنــگ شده میـمـونن ؛
فقـط هـســـتـن ولــــــی نمـیــشـــه
بهــشـون تکـیـه کرد ، اگـرم تکــیه کـنـی
سـر تـا پـای خـودتــو کثـیـف کــردی. . .
::
::
تـو هــم تـلــخ بــودی
تلــخ !
دُرســـت مــثــل قـطـره هـای فـلـج اطـفــالـی
که در کودکـی به خوردم می دادنــد !
غافـــل از ایـنکـه این بار
تلخی تــو دلـــــــم را فلــج کرد…
::
::

من .......
وقتی خسته ام
وقتی کلافه ام
وقتی دلتنگم
بشقاب ها را نمی شکنم…
شیشه ها را نمی شکنم…
غرورت را نمی شکنم…
دلت را نمی شکنم…
در این دلتنگی ها زورم به تنها چیزی که میرسد
این بغض لعنتی است!
::

زنـدگــی انـگــار
تـمــام ِ صـبــرش را بـخـشـیـده اسـت بـه مـن !!
هـرچــه مـن صـبــوری میکـنـم
او بــا بـی صـبـری ِ تـمــام
هـول میزنــد
بـــرای ضـربــه بـعــد …. !
کـمـی خـسـتــگـی در کــن ، لـعـنـتـــی …
خـیــالـت راحـت !!….
خـسـتـگــی ِ مــن
بـه ایـن زودی هــا دَر نـمـی شـود …
::
::
آدمــــــا….
گـاهـــــی لازمه چنـد وقــت کـرکـره شونو بکشــن پاییـــن…
یـه پـارچـــه سیـاه بزنن درش
و بنـویـســـن:
کســـی نمـــــــرده… فقـــط دلـــــــــم گرفتــــــه….
::
::

خــــــــــــدا… اینقدر تو خودم ریختم ،
که از سرمم گذشـــــــت…
دارم غرق میشم …
دســــــتت کـــــــجاست!
::
::
دیگــــران میپــرســـــــند بیـــــداری؟
آری بــی دارم،زیرا اگر داری داشــتم یاقالــی زندگـــی ام راخودم میبــافـتــم یا آنــرا
به دارمی آویخــتم!پس بـی دار بــی دارم!
::
::

گراهام بل… حلالت نمیکنم… تلفنی را اختراع کردی که
حتی با نگاه کردن به آن هم…
دلم میگیرد
تنم می لرزد
بعض می کنم
یاد خاطراتش می افتم
عطر تنش دیوانه ام می کند
اشک در چشمانم حلقه می زند
می خواهم بعضم را فرو ببرم اما…
غرق در اشک می شود..


نوشته شده در  سه شنبه 93/9/18ساعت  4:7 عصر  توسط علی مهربان 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
علم
کوناگون
پاببز
عشق
امام سجاد
[عناوین آرشیوشده]