سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مردی در کنار جاده ، دکّه ای درست کرد و در آن ساندویچ می فروخت. چون گوشش سنگین بود ،رادیو نداشت ،چشمش هم ضعیف بود بنابراین روزنامه هم نمی خواند. او تابلویی بالای سر خود گذاشته بود و محاسن ساندویچ های خود را شرح داده بود. خودش هم در کنار دکّه می ایستاد و مردم را به خریدن ساندویچ تشویق می کرد و مردم هم می خریدند. کارش بالا گرفت لذا او ابزار کارش را زیادتر کرد.

وقتی پسرش از مدرسه نزد او آمد...... به کمک او پرداخت سپس کم کم وضع عوض شد. پسرش گفت : پدرجان مگر به اخبار رادیو گوش نداده ای؟ اگر وضع پولی کشور به همین منوال ادامه پیدا کند ، کار همه خراب خواهد شد و شاید یک کسادی عمومی بوجود بیاید. باید خودت را برای این کسادی آماده کنی.

پدر با خود فکر کرد هر چه باشد پسرش به مدرسه رفته ، به اخبار رادیو گوش می دهد و روزنامه هم می خواند پس حتکا آنچه می گوید صحیح است. بنابراین کمتر از گذشته نان و گوشت سفارش داده و تابلوی خود راهم پایین آورد و دیگر در کنار دکّه ی خود نمی ایستاد و مردم را به خرید ساندویچ دعوت نمی کرد. فروش او ناگهان شدیدا کاهش یافت.

او سپس رو به فرزند خود کرد و گفت:پسر جان حق با تو بود. کسادی عمومی شروع شده است.

آنتونی رابینز یک حرف بسیار خوب در این باره زده که جالبه بدونید:اندیشه های خود را شکل ببخشید در غیر اینصورت دیگران اندیشه های شما را شکل می دهند. خواسته های خود را عملی سازید وگرنه دیگران برای شما برنامه ریزی میکنند.

 


نوشته شده در  سه شنبه 93/7/15ساعت  7:38 صبح  توسط علی مهربان 
  نظرات دیگران()

یکی را از وزرا پسری کودن بود ، پیش یکی از دانشمندان فرستاد که مرین را تربیتی می کن ، مگر که عاقل شود . روزگاری تعلیم کردش و موثر نبود . پیش پدرش کس فرستاد که این عاقل نمی باشد و مرا دیوانه کرد.

چون بود اصل گوهرى قابل

تربیت را در او اثر باشد

هیچ صیقل نکو نداند کرد

آهنى را که بدگهر باشد

سگ به دریاى هفتگانه بشوى

که چو تر شد پلیدتر باشد

خر عیسى گرش به مکه برند

چو بیاید هنوز خر باشد


نوشته شده در  جمعه 93/7/11ساعت  7:27 عصر  توسط علی مهربان 
  نظرات دیگران()

15

 

من در طهور و پاکی تو شک نمیکنم 
دیگر به قلب خاکی تو شک نمیکنم


قبلا زیاد می شـد که شک کنم ولی
سوگند به روی نیلی تو شک نمیکنم  


نوشته شده در  جمعه 93/7/11ساعت  9:21 صبح  توسط علی مهربان 
  نظرات دیگران()

 

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


 گله میکرد ز مجنون لیلی
که شده رابطه مان ایمیلی

حیف از آن رابطه ی انسانی
که چنین شد که خودت میدانی

عشق وقتی بشود داتکامی
حاصلش نیست بجز ناکامی

نازنین خورده مگر گرگ ترا
برده یا دات نت و دات ارگ ترا

بهرت ایمیل زدم پیشترک
جای سابجکت نوشتم به درک

به درک گر دل من غمگین است
به درک گر غم من سنگین است

به درک رابطه گر خورده ترک
قطع آنهم به جهنم به درک

آنقدر دلخور از این ایمیلم
که به این رابطه هم بی میلم

مرگ لیلی، نت و مت را ول کن
همه را جای OK کنسل کن

OFF کن کامپیوتر را جانم
یار من باش و ببین من ON ام

اگرت حرفی و پیغامی هست
روی کاغذ بنویسش با دست

نامه یک حالت دیگر دارد
خط تو لطف مکرر دارد

خسته از font و ز format شده ام
دلخور از گِردِلی @ (ات) شده ام …

کرد ریپلای به لیلی، مجنون
که دلم هست از این سابجکت خون

باشه فردا تلفن خواهم کرد
هرچه گفتی که بکن خواهم کرد

زودتر پیش تو خواهم آمد
هی مرتب به تو سر خواهم زد

راست گفتی تو عزیزم لیلی
دیگر از من نرسد ایمیلی

نامه ای پست نمودم بهرت
به امیدی که سرآید قهرت



نوشته شده در  جمعه 93/7/11ساعت  9:1 صبح  توسط علی مهربان 
  نظرات دیگران()

بیت مثنوی از احمد محمود امپراطور شاعر و نویسنده از کشور افغانستان از خدا تنها ترم در این جهان  نه زمینــی دارم و نه آسمان

از خدا تنها ترم در این جهان

نه زمینـی دارم و نه آسمان


نوشته شده در  جمعه 93/7/11ساعت  8:47 صبح  توسط علی مهربان 
  نظرات دیگران()

<      1   2   3      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
علم
کوناگون
پاببز
عشق
امام سجاد
[عناوین آرشیوشده]